html> وحیدناروئی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وحیدناروئی

به نام خدا

علم بازدارنده از کمال

  • سوره مبارکه قصص
  • آیه شریفه 78
  • قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی

  • معنای آیه:

    قارون پس از دستیابی به ثروت فراوان گفت : « این ثروت را به وسیله ی دانشی که دارم، به دست آورده ام»

  • پیام آیه:

    علم ابزاری است که می تواند به انسان شخصیت دهد و وسیله ای برای خدمت به مردم گردد. علم نباید ابزار فخرفروشی شود. علم ابزار خدمت است، نه ابزار تجارت. کسی که علم را در خدمت ثروث اندوزی به کار می برد، نه از علم خود سودی می برد نه از ثروتش، همانطور که قارون از هیچ کدام بهره ای نبرد. امام علی (ع) فرمودند : « علم بهتر از مال است. علم میراث پیامبران است و مال، میراث فرعون ها»


  • [ دوشنبه 92/2/9 ] [ 1:17 عصر ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]
    فدک کجاست ؟  
     

    فدک یکى از دهکده‏ هاى آباد و حاصلخیز نزدیک خیبر است و تا مدینه 140 کیلومتر فاصله دارد. درسال هفتم هجرت، قلعه‏ هاى خیبر یکى پس از دیگرى فتح شد و قدرت مرکزى یهود در هم شکست. ساکنان فدک تسلیم گردیدند و در برابر پیامبر متعهد شدند نیمى از زمین‏ها و باغ‏هاى خودرا به آن حضرت واگذار کنند و نیمى دیگر را براى خود نگهدارند. افزون بر این، آنها کشاورزى سهم پیامبر را هم به عهده گرفتند تا در برابرش مزدى دریافت کنند.

    سرزمین‏هایى که بدون هجوم نظامى به دست مسلمانان مى‏افتد، به شخص رسول خدا (ص) تعلق دارد و هر گونه بخواهد مى‏تواند عمل کند. وقتى آیه «و آت ذالقربى حقّه و المسکین و ابن السبیل و لاتبذّر تبذیراً» (اسرا) 17 (، آیه 26. (نازل شد، پیامبر اسلام دخترش فاطمه (س) را خواست و فدک را به او داد. (طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 411.)

    سرگذشت فدک پس از پیامبر (ص)

    پس از پیامبر اسلام، حضرت فاطمه (س) از فدک محروم گردید و کارگرانش را از فدک بیرون کردند. آن حضرت براى پس گرفتن فدک بسیار کوشید ولى دستگاه خلافت از این کار سرباز زد. ممنوعیت حضرت فاطمه (س) از فدک در زمان خلافت ابوبکر بن ابى قحافه پى‏ریزى شد. ابن ابى الحدید معتزلى که فردى عالم و سنى مذهب است مى‏ نویسد: «ابراهیم بن سعید ثقفى از ابراهیم بن میمون از عیسى بن عبداللّه بن محمد بن على بن ابى‏طالب (ع) از پدرش، از جدش از على (ع) روایت کرده است که آن حضرت فرمود:

    فاطمه (س) نزد ابوبکر رفت و به او فرمود:

    پدرم فدک را به من بخشید وعلى و امّ‏ایمن بر این مطلب گواهند. گفت: تو جز حق و راستى چیزى به پدرت نسبت نمى‏دهى، من آن را به تو بخشیدم و بعد تکه‏اى از پوست طلبید و سند فدک را براى حضرت زهرا نوشت. حضرت از نزد او خارج شد و در بین راه به عمر رسید. عمر پرسید: اى فاطمه از کجا مى‏آیى؟ گفت:

    از نزد ابوبکر مى ‏آیم. به او گفتم که رسول خدا فدک را به من بخشیده و على و امّ‏ایمن نیز بر این مطلب گواهند. وى فدک را به من برگرداند و این نوشته را به من داد. عمر نوشته را از آن حضرت گرفت و نزد ابوبکر آمده گفت: تو فدک را به فاطمه داده‏اى و سندش را نوشته‏اى؟ گفت: آرى. گفت: على به سود خودگواهى مى‏ دهد و امّ‏ایمن یک زن است. بعد آب دهان بر روى آن سند انداخته نوشته را پاک و سند را پاره کرد.

    روایت شده که ابوبکر پس از گواهى امیرالمؤمنین (ع) دستور داد فدک را به حضرت زهرا بدهند. عمر بر این حکم ابوبکر اعتراض کرده نوشته را پاره کرد، (شرح نهج‏البلاغه، ج 16، ص 274 ).

    پس از آنکه معاویه به قدرت رسید، فدک را میان مروان، عمروبن عثمان و پسرش یزید تقسیم کرد. در دوران خلافت مروان، همه فدک در اختیار وى قرار گرفت و او آن را به پسرش عبدالعزیز داد. عبدالعزیز نیز فدک را به پسرش عمر داد. عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه (س) برگردانید.

    پس از درگذشت عمربن عبدالعزیز، فدک در اختیار خلفاى بعدى قرار گرفت وتا روزى که حکومت امویان ادامه داشت، در اختیار آنان ماند. وقتى حکومت به بنى عباس رسید، سفّاح آن را به عبدالله بن حسن برگرداند. پس از سفاح، منصور دوانقى فدک را از فرزندان زهرا (س) گرفت.

    فرزند منصور (مهدى) فدک را به فرزندان زهرا (س) بازگردانید. پس از مهدى، موسى و هارون دوباره فدک را از فرزندان حضرت فاطمه (س) پس گرفتند. وقتى خلافت به مأمون عباسى رسید، به طور رسمى فدک را به فرزندان حضرت زهرا (س) بازگردانید. پس از مأمون نیز وضعیت فدک چنین بود، گاه بر مى‏گرداندند و گاه پس مى‏گرفتند. در عصر آنها، فدک مسأله‏اى سیاسى به شمار مى‏آمد نه انتفاعى و اقتصادى. خلفاى عباسى و اموى به درآمد فدک نیاز نداشتند. براى همین وقتى عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان فاطمه (س) باز گرداند، بنى‏ امیه او را سرزنش کردند و گفتند: تو بااین کار ابوبکر و عمربن خطاب را تخطئه کردى. (سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 669. )


    مسلم بن حجّاج نیشابورى، در کتاب معروفش «صحیح مسلم»، داستان مطالبه فدک از سوى حضرت فاطمه (س) را به طور مشروح آورده و از عایشه چنان نقل کرده است که، حضرت فاطمه (س) پس از امتناع خلیفه از بازگرداندن فدک، با او قهر کرد و تا

    هنگام وفاتش حتى یک کلمه با ابوبکر سخن نگفت. (صحیح مسلم، ج 3، ص 1380. (در نهج‏البلاغه درباره فدک چنین آمده است: «از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک در دست ما بود که گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى هم از آن چشم پوشیدند و خداوند بهترین داور است.» (نهج البلاغه (فیض‏الاسلام)، نامه 45. )

    سرانجام در دوران متوکل عباسى فدک از فاطمیان پس گرفته شد درختانش به دستور شخصى به نام «عبدالله بن عمر بازیار» قطع گردید و روسیاهى آن براى بدخواهان باقى ماند. ناگفته نماند قطع درختان در حالى انجام گرفت که یازده درخت خرمایى که به دست مبارک پیامبر (ص) در آن کاشته شده بود، هنوز باقى بود. شخصى که آن درختان را قطع کرد، «بشران بن ابى امیة ثقفى» نام داشت که پس از بازگشت به بصره- آن گونه که در تاریخ آمده است- فلج شد. خ. احمدى میانجى، مکاتیب الرسول.) اما 9746/ 3 در جواب این سؤال که چرا حضرت على (ع) پس از به حکومت رسیدن فدک را پس نگرفت از سوى امامان معصوم (ع) چنین آمده است:

    ابو بصیر مى‏ گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم:

    چرا حضرت على (ع) پس از به حکومت رسیدن فدک را پس نگرفت؟ آن حضرت فرمود:

    چون ظالم و مظلوم هر دو مرده بودند و خداوند ظالم را کیفر و مظلوم را پاداش داده بود و على بن ابى طالب (ع) خوش نداشت چیزى را که غاصب آن کیفر و مغصوبه‏ ى آن پاداش دیده، برگرداند، (بحارالانوار، ج 29، ص 395، ح 1، تحقیق شیخ عبدالزهراء، بیروت، دار الرضا،

    1412 قمرى).

    ابن ابراهیم کرخى مى‏ گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: على (ع) وقتى که حاکم مردم شد، چرا فدک را برنگردانید؟ امام در جواب فرمود:

    پیامبر وقتى که مکه را فتح کرد، به او گفتند: آیا به خانه‏ات بر نمى‏گردى؟ فرمود: خانه ما را که عقیل فروخته است. گفتند: چرا پس نمى‏گیرى؟ فرمود: ما خاندانى هستیم که اگر چیزى را از ما به ستم بگیرند، آن را باز نمى‏گردانیم، حضرت على هم به پیروى از پیامبر باز پس نگرفت، (همان، ح 2).

    کسى از امام کاظم (ع) پرسید: چرا على (ع) فدک را باز پس نگرفت، امام در جواب فرمود:

    ما خاندانى هستیم که ولیّمان خداست، حق ما را تنها او مى‏گیرد و ما اولیاى مردم هستیم و حقوق آنان را از ستمگران باز پس مى ‏گیریم ولى براى خودمان باز پس نمى‏گیریم، (همان، ح 3 ).


    نویسندگان کتاب «اسرار فدک» در جواب این سؤال آورده ‏اند: فدک تا غصب نشده بوده ارزش یک ملک را داشت ولى پس از غصب فدک به بهاى بى‏ حرمتى به فاطمه زهرا، بازگرداندن دیگر چه ارزشى دارد؟. اگر زمین فدک بازگردانده شد، بهاى غصب آن که جسارت به ساحت پاک آن حضرت است، آیا قابل قصاص است؟. فدک از آن جهت براى فاطمه گرامى بود که یادگار رسول خدا و پشتوانه مالى براى اهل بیت و شیعیان بود. و گرنه فاطمه که به درآمد آن نیاز نداشت.


    نویسندگان این کتاب در ادامه آورده ‏اند: باز گرداندن فدک، به شوخى گرفتن غصب آن است. اگر هزار بار فدک بازگردانده شود، جنایت هولناکى که انجام یافته بود، رنگ نمى‏باخت و آن روزهاى غارتگرى فراموش نمى‏ شد.


    در ادامه مى‏ گویند: یزید مى‏ خواست اموال به غارت رفته کربلا را با دادن اموالى عوض بدهد ولى حضرت امام سجاد نپذیرفت و فرمود:

    در میان آن اموال، لباس حضرت فاطمه بود، (اسرار فدک، ص 213، محمدباقر انصارى و سید حسین رجائى، نشر الهادى).


    [ یکشنبه 91/12/27 ] [ 2:9 صبح ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]
  • استواران در علم
  • سوره مبارکه آل عمران
  • آیه شریفه 7
  • وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ

  • معنای آیه:

    آنها که در پرتو علم و دانش الهی به همه ی آیات قرآن معرفت دارند می گویند: « ما به همه ی آن ایمان داریم. و تنها خردمندان به این حقیقت توجه دارند.»

  • پیام آیه:

    خداوند کسانی را که در علم استوارند و تزلزل و تردید ندارند ستایش می کند. نمونه روشن « راسخان در علم» پیشوایان معصوم (ع) هستند اما راه رشد و کمال برای همه ی اندیشمندان هموار است. خردمندان و عالمان ربانی به همه ی آیات الهی ایمان دارند و به آنها عمل می کنند، اما بیمار دلان، برداشت شخصی خود را بر آیات الهی تحمیل می کنند.


  • [ جمعه 91/12/25 ] [ 1:48 صبح ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]

    ندای آسمانی

    «ندا» بلند شدن صدا و ظهور آن است و گاهی فقط به صدا اطلاق می شود.در اینجا منظور از ندای آسمانی، ظاهراً صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی علیه السلام از آسمان شنیده می شود و همه مردم، آن را می شنوند. در روایات، تعبیرهای «ندا»، «صیحه» و «صوت» بیانگر این نشانه ظهور است؛ اگرچه ممکن است به نظر رسد هر یک از آنها، نشانه جداگانه ای باشد که پیش از ظهور واقع می شود لکن به نظر می رسد که اینها تعبیرهای گوناگون از یک حادثه و یا دست کم، اشکال گوناگون یک حادثه است. مراد از همه آنها، همان بلند شدن صدایی در آسمان است؛ ولی به اعتبار اینکه صدای عظیم بیدار باشی است که همه را متوجه خود می کند و نیز موجب وحشت عمومی و ایجاد دلهره و اضطراب می گردد؛ به آن «صیحة»، «فزعة»، «صوت» و «نداء» - که هر یک بیانگر ویژگیِ از آن حادثه است. اطلاق می شود.


    [ جمعه 91/12/25 ] [ 1:47 صبح ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]

    به نام خدا

    سجده بر مُهر
    آنها مى گویند: شما در هنگام نماز سر بر مهر مى گذارید، بنابراین شما بت پرست و مشرک مى باشید!
    آیا هر کس پیشانیش را روى هر جا گذاشت ، یعنى آن را مى پرستد؟! اگر کسى سر بر روى مُهر گذاشت ، خاک پرست مى شود، پس شما هم مشرک هستید و شرک شما بیشتر است ، چون سر بر هر چیزى مى گذارید. بنابراین شما هم موکت پرست هستید، هم فرش پرست و هم ... .!
    در حالى که چنین نیست ، بلکه در حقیقت ، سجده براى خداوند است و هرکس سر بر مهر مى گذارد، خدا را مى پرستد. (وانّ المساجد للّه ، فلاتدعوا مع اللّه احداً)
    (244)
    البتّه برخى از عوام کارهاى غلطى انجام مى دهند، که مربوط به مذهب شیعه نیست . مثلاً هنگام وارد شدن به حرم مطهّر امام رضاعلیه السلام ، پاشنه درب ورودى را سجده مى کنند. بوسیدن اشکال ندارد، ولى سجده ، مخصوص خداست .


    [ پنج شنبه 91/12/24 ] [ 2:30 صبح ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]

    به نام خدا

    بذر سعادت

    بدانکه بذر سعادت ، مراقبت است و مراقبت کشیک نفس کشیدن و پاسبان حرم دل بودن است و لا تکونوا کالذین نسوالله فاءنسیهم انفسهم ولئک هم الفاسقون ؛  شما مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز نفوس آنها را از یادشان برد، آنان به حقیقت بدکاران اند. و تمام عبادات و ادعیه و اذکار براى به بار رساندن این تخم رستگارى است . همت بگمار تا این دستور بسیار بسیار گرانقدر را که در آخر جامع الاخبار منسوب به صدوق از کشاف حقائق امام به حق ناطق ابو عبدالله جعفر صادق - علیه الصلوة و السلام - روایت شده است حلقه گوش خود قرار دهى و آن اینکه القلب حرم الله فلا تسکن فى حرم الله غیر الله ؛  دل جایى است مخصوص خداوند. پس در جاى خاص خدا، غیر از خدا را جاى مده !


    [ سه شنبه 91/12/22 ] [ 4:7 صبح ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]

    به نام خدا

    پرهیز از آب شور

    انسان تشنه هنگامى که آب زلال و گوارا مى‏نوشد بر آن مسلط است و آن را جذب،هضم و تبدیل مى‏کند، ولى اگر آب شور بنوشد، گرفتار آن آب شور خواهدشد، چون چنین آبى در حقیقت، دستگاه گوارش او را در اختیار مى‏گیرد وبر عطش وى مى‏افزاید و او ناچار است‏بار دیگر قدحى از آب بنوشد که آن نیزاگر شور باشد عطش او را افزونتر مى‏کند. دنیا بسان آب شور است;

    از این‏رو امام موسى بن جعفر (علیه‏السلام) به هشام بن حکم مى‏فرماید:

    «مثل الدنیا مثل ماء البحر کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتى یقتله‏» (2)

    و در یکى ازنامه‏هاى امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) آمده است که

    «فان الدنیا مشغلة عن غیرها»

    دنیا بازیچه است و انسان را از غیر دنیا باز مى‏دارد

    و اصولا هر چه انسان را از غیردنیا (خدا) باز دارد، معلوم مى‏شود بازیچه و «لهو» است و او را سرگرم کرده است.

    آنگاه حضرت على (علیه السلام) مى‏فرماید:

    دنیا زده سیر نمى‏شود، بلکه هر اندازه که انسان از دنیا بهره‏مند باشد، معادل آن یا بیش از آن، درهاى حرص و ولع بر روى او باز مى‏شود:

    «و لم یصب صاحبها منها شیئا الا فتحت له حرصا علیها ولهجا بها» (3) .

    اگر گرسنه غذاى لذیذى مصرف کند، دیگر میل یا احتیاج به غذا ندارد، ولى اگر چیزى که گرسنگى وتشنگى مى‏آورد بخورد یا بنوشد، هرگز سیر یا سیراب نمى‏شود و

    «هل من مزید» (4)

    مى‏گوید. اگر ما آنچه را در حداکثر عمر خود، مثلا صد سال، نیاز داریم فراهم کنیم، باز مى‏بینیم سیر نیستیم. از این جا معلوم مى‏شود آنچه را که فراهم کرده‏ایم غذاى لذیذى براى ما نیست; چون اگر غذاى لذیذى بود، ما سیر مى‏شدیم، بلکه مانند آب شورى است که بر عطش ما مى‏افزاید.

    آن حضرت در ادامه مى‏فرمایند:

    «و من وراء ذلک فراق ما جمع و نقض ما ابرم، و لو اعتبرت بما مضى حفظت ما بقى‏» (5)

    مشکل دیگر آن است که انسان همه آنچه را به زحمت، جمع کرده است‏باید با درد و رنج از دست‏بدهد. ممکن است کسى عمرى زحمت‏بکشد تا چیزى را تهیه کند و ممکن است همان ره آورد شصت‏ساله را در چند ثانیه از دست‏بدهد، ولى دردش براى همیشه مى‏ماند و این همان لهو است، ولى اگر کسى این لهو را رها کند، اهل فلاح و تهذیب مى‏شود. بنابراین، تهذیب با سرگرم شدن سازگار نیست.

    دنیا ابزار سرگرمى است و هرچه انسان را از خدا باز مى‏دارد مایه سرگرمى اوست و انسان دنیازده، مهذب نیست; خواه این دنیا «مال‏» دولتمند باشد یا «علم‏» دانشمند; گاهى علم، هم دنیاست! انسان، تلاش و کوشش مى‏کند تا چیزى یاد بگیرد اما اگر بر سخن او اشکالى کنند، عصبانى مى‏شود و این نشان مى‏دهد که او در حقیقت، خودخواه است; زیرا علم در انحصار کسى نیست و دیگران نیز حق اظهار نظر دارند.

    کسى که بخواهد مهذب باشد، باید با دنیا بجنگد; زیرا انسان در میدان بازى و چهار سوق دنیا قرار دارد و ناچار است زندگى، کار، معاشرت و معامله‏اى داشته، علمى فراهم کند و همه اینها دو چهره الهى یا دنیایى دارد، ناچار به مبارزه برمى‏خیزد تا خود را از لهو و لعب، بازیگرى و بازیچه برهاند و براى رهایى از پنجه بازیجه و بازیگرى هم ناچار است که بازیچه را بشناسد و مسلح نیز باشد تا بتواند در برابر بازیچه به مبارزه برخیزد.

    به همین جهت، هر لحظه باید کارش را بر میزان الهى عرضه کند که آیا دنیاست‏یا آخرت؟ کارى که اکنون دارم انجام مى‏دهم اگر دیگرى انجام مى‏داد باز هم خوشحال بودم یا مى‏خواهم فقط خودم آن را انجام دهم؟ اگر کار، کار خوبى است و من نمى‏گذارم یا راضى نیستم دیگرى آن را انجام دهد، معلوم مى‏شود که من خودم را مى‏خواهم، نه آن کار خوب را.

    کسى که هنگام نماز، مشغول درس و بحث است و به نماز اول وقت اعتنا نمى‏کند، ممکن است عالم بشود، اما عالم ربانى و نورانى نمى‏شود. از این رو پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم همواره نزدیک اذان، به بلال حبشى (رضوان الله علیه) مى‏فرمود:

    «ارحنا یا بلال‏» (6)

    بلال! ما خسته شده‏ایم اذان بگو تا استراحت کنیم.

    معلوم مى‏شود نماز بهترین روح و ریحان، براى انسان موحد است که خستگى را مى‏زداید; زیرا انسان در غیر نماز با دوست نیست و وقتى که با دوست نباشد خسته است.


    [ پنج شنبه 91/12/3 ] [ 11:46 عصر ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]

    عطر یاران

     

    قربون لطف و صفاتون شهدا

    دل ما تنگه براتون شهدا

    قربون عهد وفاتون شهدا

    سر و جون ما فداتون شهدا

    چقدر شلمچتون صفا داره

    بوی عطر خاک کربلا داره

    هر دلی که عشق کربلا داره

    آرزوی دیدن شما داره

    ای شلمچه ای بهشت شهدا

    ا ی زمین لاله گون و با صفا

    خاک تو بوی خوش وفا می ده

    بوی مظلومی لاله ها می ده

    ای بهشت لاله های فاطمه(س)

    سرنوشت لاله های فاطمه(س)

    عشقتون سرشته بند با گل ما

    نمی ره یاد شما از دل ما

    عاشقان با وفا جاتون خالی

    شهدا آی شهدا جاتون خالی


    [ دوشنبه 91/11/30 ] [ 10:48 صبح ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]

    به نام خدا

    بهبود رابطه با خدا

    امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏فرماید:

    «من اصلح ما بینه و بین الله، اصلح الله سبحانه و تعالى ما بینه و بین الناس‏» (80) .

     این حدیث نورانى، ناظر به مسائل اجتماعى است; کسى که در جامعه مشکلى دارد و مى‏خواهد رابطه بین او و دیگران بهبود یابد، باید رابطه بین خود و خداى خود را نیکو و مستحکم کند. چون زمام دلهاى مردم به دست‏خداست و شرط نیکو شدن روابط بین او و دیگران، نیکو ساختن رابطه بین خود و خداست. راهى که ما را به این هدف والا مى‏رساند، «تفکر» است.

    معصومین (علیهم السلام) فرموده‏اند:

    «تفکر ساعة خیر من قیام لیلة‏» (81)

    یک لحظه فکر کردن از بسیارى از عبادتهاى بى‏فکر بالاتر است: اگر عبادت بافکر باشد، به مراتب از فکر تنها بالاتر است و اگر عبادت بى‏فکر باشد، فکر، خودش بهترین عبادت است و انسان را به عبادتها مى‏رساند.

    اهل بیت عصمت (علیهم السلام) آیین فکر کردن را نیز به ما آموخته و گفته‏اند: تفکر این است که مثلا انسان به سرزمین یا خانه‏هاى ویران شده برسد و بگوید:

    «این ساکنوک؟ این بانوک؟» (82)

    بنیانگذاران و ساکنان تو کجایند؟ این فکر، انسان را متنبه مى‏کند و این مثال است; وگرنه خانه‏هاى آباد هم از نسلى به نسلى و از دستى به دست دیگر منتقل مى‏شود. اگر چه خانه‏هاى ویران، پیام گویاترى دارند وگرنه هر چه از مسیر دیدگان انسان مى‏گذرد، عامل پند و نصیحت است.

    همان گونه که حضرت امام کاظم (علیه السلام) در جواب هارون فرمود:

    «ما من شی‏ء تراه عینک الا و فیه موعظة‏» (83) :

    هر چه از مسیر چشم تو مى‏گذرد، واعظ است و اندرز مى‏دهد. تفکر یک لحظه، این نقش را دارد که انسان را بیدار و هشیار مى‏کند.





    [ چهارشنبه 91/11/25 ] [ 11:47 صبح ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]

    به نام خدا

    حسن ظن به خدا

    امیدوار و خوش گمان به خداوند، پس از لغزیدن و اشتباه امید عفو و بخشش داردو با این امید از خواب برمى‏خیزد. جمله‏اى که در دعاى نورانى کمیل آمده:

    «ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک‏»

    در دنیا هم جا دارد و اختصاصى‏به آخرت ندارد. حسن ظن به خدا این است که انسان، با «کریم‏»، «ستار» و «غفار» روبروست. در این صورت، سعى مى‏کند که به جنگ کریم نرود و اگر اشتباهى مرتکب شد، از جامه کرامت کریم، مددى بگیرد و خود را با آن‏بپوشاند و به این ترتیب، این حسن ظن، مایه نجات انسان است. در قیامت اگرکسى را که در دنیا پرده دین را ندرید و با اعتراف به حرمت گناه، گناه کرد و گفت:

    «ربنا غلبت علینا شقوتنا» (84)

    بخواهند به دوزخ ببرند، عرض مى‏کند:

    «ما هکذا الظن بک‏»:

    خدایا، گمانم این نبود که مشمول گذشت‏شما نشوم، ندامى‏رسد: پس گمانت چه بود؟ عرض مى‏کند: گمان من این بود که من با ستار، کریم، غفار، حنان و منان روبرویم; نه با قهار. آنگاه دستور مى‏رسد که او را عفو کنید.

    ولى اگر در دنیا این عقیده حاصل نباشد، در آخرت این مطلب هرگز به زبان کسى جارى نخواهد شد. انسان باید در دنیا به این معنا معتقد و سیرت و سنت او با این اعتقاد، آمیخته باشد تا در آخرت بتواند چنین سخنى را بگوید. چون هیچ کس در آن روز، بدون اذن خدا حرف نمى‏زند و حرف آن روز هم جز حق و صدق، چیزى دیگر نخواهد بود.

    بنابراین، اگر کسى با خدا سخنى گفت و عرض کرد:

    «ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک‏».

    معلوم مى‏شود عمرى را در دنیا با همین سنت‏حسنه گذرانده که در آن روز به او اجازه چنین درخواستى را مى‏دهند. البته این طور نیست که خدا همگان را ببخشد; بلکه:

    «یغفر لمن یشاء» (85) :

    هر کسى را خودش مصلحت‏بداند مى‏بخشد و چون حکیم على‏الاطلاق است، خواست او بر اساس حکمت است، و از آسیب مشیت جزافى و اراده گزافى مصون است.





    [ چهارشنبه 91/11/25 ] [ 11:38 صبح ] [ وحیدناروئی ] [ نظر ]
    <      1   2   3      >
    درباره وبلاگ

    آرشیو مطالب
    امکانات وب
    کد صلوات شمار برای وبلاگ